کد مطلب:182710 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:158

منزلگاه بی چراغ
از باورهای عرشی و پایه ای دین باوران اعتقاد به زندگی سرای دیگر است. انسان با مرگ به زندگی دیگر منتقل می شود. چرا كه مرگ نابودی و هیچی و پوچی و پایان نیست. مرگ آغاز است، آغازی بی پایان.

و نیز از باورهای پایه ای دیگر دینی این است كه زندگی آن دنیا دست آورد اندیشه و رفتار این دنیاست. و رفتار این زندگی نیازهای آن سرا را فراهم می سازد. كه در سخن زیبای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به كشت و برداشت تعبیر شده است. این سرا كشتگاه آن سراست، الدنیا مزرعة الآخرة. [1] هر كس هر چه كاشت، همان درود.



[ صفحه 142]



بر اساس این باور منزلگاه آن سرا بی توشه و تاریك خواهد بود. توشه آنجا باید در زندگی این سرا فراهم گردد. هر كس به هر گونه توشه كه تمایل دارد، اینجا باید فراهم كند. كه با دست خالی پیمودن سفر بی پایان و گزیدن اقامت جاویدان بسی ناممكن است.

از این روست كه سید الساجدین علیه السلام نسبت به خطرهای این سفر دغدغه دارد. و در تاب و تب است كه با دست تهی چگونه سفر را بپیماید و چگونه منزلگاه بی چراغ را نورانی نماید. از این روست كه سیدالعابدین با آن همه فضائل، خود را تهی دست می بیند. و نگران زندگی آن سراست كه به فرازی از سخنان عرش نشین قیامت، نگر می افكنیم:

من با امروز و فردا كردنم، و با آزمندی، عمر خویش را تباه ساختم. من از فرجام نیك خویش دغدغه دارم. فقد افنیت بالتسویف و الآمال عمری و قد نزلت منزلة الآیسین من خیری. اگر من با این شرایط به منزلگاه ابدی قدم نهم، تباه تر از من كیست؟! فمن یكون اسوء حالا منی ان انا نقلت علی مثل حالی الی قبری، كدام شرایط؟

در شرایطی كه خوابگاهم را آماده نساختم و با رفتار شایسته مفروش نكردم، لم امهده لرقدتی و لم افرشه بالعمل الصالح لضجعتی. چگونه من نگران و گریان نباشم، در حالی كه از آینده بی خبرم، در حالی كه مرگ در كنار سرم بال های خویش را گسترانیده، خواهش های نفسانی مرا فریب می دهند. و روزگار مرا فریفته ی خویش می سازد، و مالی لا ابكی و ما ادری الی ما یكون مصیری، و اری نفسی تخادعنی و ایامی تخاتلنی.



[ صفحه 143]



چگونه من گریان نباشم؟! گریه برای لحظه های جان دادن، برای تاریكی قبرم. گریه برای تنگنای لحدم. گریه برای پرسش های فرشتگان (نكیر و منكر) در قبر، فما لی لا ابكی لخروج نفسی، ابكی لظلمة قبری، ابكی لضیق لحدی، ابكی لسؤال منكر و نكیر ایای. گریه برای آن هنگام كه عریان و ذلیل از قبر خویش برمی خیزم، كوله باری بس سنگین به دوش دارم، ابكی لخروجی من قبری عریانا ذلیلا حاملا ثقلی علی ظهری... [2] .


[1] عوالي اللآلي، ج 1، ص 267.

[2] مصباح المتهجد، ص 411.